پسر نوجوانی به نام رسول به اتفاق مادرش ماهرخ و خواهرش راحله در روستایی در شمال کشور ساکن هستند. رسول با موافقت مادرش برای میزبانی از توریستهایی که به شمال سفر میکنند، با تلاش بسیار ویلای قدیمیشان را آماده مینماید. او و خانوادهاش با پذیرایی از گردشگران و مسافران درآمد خوبی کسب میکنند و با ماجراهای جالبی نیز روبرو میشوند.